گر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت

شاعر : خاقاني

با کام جهان هم ز جهان کام توان يافتگر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت
در آتش سوزنده چه آرام توان يافتدل هيچ نيارامد چون عشق بجنبد
کان لب نه شکاري است که مادام توان يافتجان ياد لبش مي‌کند اي کاش نکردي
بي‌آتش رز ديگ هوس خام توان يافتمن سوختم آوخ ز هوس پختن او ليک
کاين دولت از ايام به ايام توان يافتخاقاني اگر يار نيابي چکني صبر
کز داغ پس از سوختگي نام توان يافتنامت نشود تا نشوي سوخته‌ي عشق